با شماییم

  • خانه 

سلام

14 اردیبهشت 1396 توسط ریحان

سلام

مولای من…

 

 نظر دهید »

دلــتـنــگی

11 اردیبهشت 1396 توسط ریحان

 

 

 

دنیا که زیادی به آدم رو می‌کند، فراموشی می‌آورد …

اما …

امان از روزهایی که حافظه‌ی از دست رفته‌ی گم‌شده،

دوباره به جای خودش بازگردد …

من به عشقت زنده‌ام، این عشق را از من مگیر


کی کسی از سفره‌ی درویش نان برداشته؟
.
.
.

 

1. دلتنگی ….

2. حال دلم خوب نیست … مدام خواب آب می بینم …

3. امشب، می‌شود چند سال؟!!

4. واژه‌هایم از رمق افتاده‌اند … خودم هم …

 

 


|| قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا… || سوره مریم - آیه10

 نظر دهید »

خدای گمشده؟!

11 اردیبهشت 1396 توسط ریحان

 

 

|| هَـبـاءً مَنـثـُوراً … ||

 

ظاهرش این است که داریم برای تو می دویم و کار می کنیم

 


و زحمت میکشیم…

 


اسمش این است که تمام این دویدن هایمان، فقط برای جلب رضایت توست …

 


اما باطنش را که بخواهی،

 


میان همه‌ی این دویدن ها آنچنان گرد و خاکی به پا کرده ایم که آن میان،

 


تَنــها   تــویـی  که گُم شـُـده‌ای …

 

 

 4 نظر

قربانی...

23 بهمن 1395 توسط ریحان

 

 

دارم فکر می‌کنم چقدر می‌توانی صبر کنی برای آدم شدنِ ما؟ …

چقدر می‌توانی تحمل کنی تماشای درد کشیدنِ بهترین‌های خَلقت را،

تا که ما دنیا را رها کنیم و ایمان بیاوریم به تو؟ …

دارم فکر می‌کنم آن روزِ عرفه‌ای که ح‌س‌ی‌ن ات نشسته بود زیر نگاه تو،

و و تو را می‌خواند به نامی که می‌سوزانَد از اعماقِ وجود …

می‌خواندَت: یا مُمسِکَ یَدی ابراهیمَ عَن ذَبحِ اِبنه …

یا مُمسِِکَ یَدی ابراهیمَ عَن ذَبحِ اِبنه … یا مُمسِِکَ یَدی ابراهیمَ عَن ذَبحِ اِِبنه ...

و تو تنها سکوت کرده بودی …

چه حالی داشتی آن لحظه‌ای که تو را این‌چنین می‌خواند

و به روشنیِ تمام، آینده‌ای را می‌دید که ابراهیم‌وار،

دارد اسماعیلِ شش ماهه‌اش را به قربانگاه می‌برد …

و می‌خواند تو را و عشق می‌کرد با این قربانی کردنش …

چه حالی داشتی تو …

چه حالی داشت او …

راوی نوشته بود: به پهنای صورت اشک می‌ریخت … ا

گر تو هم دیدنی بودی حتما راوی می‌نوشت:

به پهنای صورت اشک می‌ریختی …

راستی! امروز شنیدم که از شرایطِ قربانی، این است که نباید قربانی‌کننده بزرگش کرده باشد …

نباید جلوی دیدگان قربانی کننده قد کشیده باشد …

راوی نوشته بود: به پهنای صورت اشک می‌ریخت … چه صبری کردی آن روز …

 

 

#درد-نوشت-های-من

 

 نظر دهید »

صبح امید

09 آذر 1395 توسط ریحان

من هم آمدم…..

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

با شماییم

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انتخابات
  • مــَــ نْ نـِــوِشــت ها و خــــــُ ❤ ــــدآ
    • ریحان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس